عشق را خط نزن

گناه تو همین بود نداشتن صداقت اما گناه من بود نکردن خیانت !

عشق را خط نزن

گناه تو همین بود نداشتن صداقت اما گناه من بود نکردن خیانت !

گریه کردم...

 گریه کردم گریه کردم اما دردم و نگفتم 

  

 تکیه دادم به غرورم تا دیگه از پا نیفتم 

  

 گریه کردم گریه کردم ..

  

 چه ترانه بی اثر بود مث مشت زدن به دیوار 

  

 اولین فصل شکستن آخرین خدا نگهدار   

  

 من به قله می رسیدم اگه هم ترانه بودی 

 

 صد تا سد و می شکستم اگه تو بهانه بودی 

 

 اگه هم ترانه بودی اگه تو بهانه بودی 

  

گریه کردم گریه کردم اما دردم و نگفتم.. 

  

 با تو فانوس ترانه یه چراغ شعله ور بود 

 

 لحظه ها چه عاشقانه قاصدک چه خوش خبر بود 

 

 کوچه ها بدون بن بست آسمون پر از ستاره 

  

 شبا گلخونهء خورشید واژه ها شعر دوباره 

 

 واژه ها شعر دوباره... 

  

 دست تکون دادن آخر توی اون کوچه خلوت 

  

 بغض بی وقفهء آواز گریه های بی نهایت.. 

  

 گریه کردم گریه کردم اما دردم و نگفتم.. 

 





مینویسم...

 



 

برای روزها می نویسم...روزهایی سرشار از بودن و نبودنها. 

برای داستان هایی می نویسم که هیچ گاه نوشته نشدند... 

برای شعرهایی که هیچ گاه نسرودم... 

برای کسانی که هیچ وقت نبودند... 

برای لحظه هایی که از یاد رفتند... 

برای جملاتی که گفته نشدند... 

برای ثانیه هایی که نبوذند... 

می نویسم... 

برای رویاهایی که از دست رفتند،برای بهارهایی که نیامدند،می نویسم،برای کاغذهایی که پاره نشدند،برای کتابهایی که خوانده نشدند،می نویسم،برای چشم هایی که ندیدم... 

برای بسته هایی که هیچ گاه به مقصد نرسیدند...برای راه هایی که طی نشدند...برای فاصله هایی که از بین نرفتند...برای انسانهایی که با هم نبودند...برای احساساستی که بیان نشدند....برای منطق هایی که درست نبودند...برای عشق هایی که منطقی نبودند...برای منطق هایی که عاشقانه نبودند...برای کسانی که بزرگ نشدند...برای کودکانی که کودک ماندند... 

برای کسانی که رفتند...برای کسانی که بر نگشتند...می نویسم...برای این کاغذی که تمام می شود............................................ 



 

تقدیر...

  



 باید تو رو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
با اینکه بی تاب منی بازم منو خط میزنی
باید تو رو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی
کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه
اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه
دلگیرم از این شهر سرداین کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر می کنی حس می کنم از راه دور
آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو می بره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره
باید تو رو پیدا کنم هر روز تنهاتر نشی
راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی
پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی 

 



هنوزم دلتنگم....

  



  

 یه اتاق تاریک 

 یه سکوت بهت آلود 

 یه آرامش مسموم 

 یه آهنگ ملایم 

 یه جمله عمیق وسط آهنگ 

 بی تو من در همه ی شهر غریبم 

 یه قطره اشک که رو گونه هام لغزید 

 بهم فهموند که چقدر دلم برای داشتنت تنگ شده 

 امشب دستام بهونه دستاتو داره و چشمام حسرت یه نگاه تو اون چهره ی معصومت 

 یه بغض غریب تو گلوم لونه کرده و یه احساس غریبتر داره تبر به ریشه بودنم میزنه 

 دلم برای روزای آفتابی گذشته بی تابی میکنه و   دلتنگ پا گذاشتن رو جاده ی بارون زده ی خیالته

 چقدر سخته آرزوی کسی رو داشتن که آرزوتو نداره

 چقدر سخته دلتنگ کسی بودن که دلتنگ دیگریه

 خواستم رو یادت خط بکشم

 خواستم دیگه دلتنگت نباشم

 از جام بلند شدم

 چراغای اتاقو روشن کردم

 سکوت رو شکستم

 آهنگ رو قطع کردمو اشکامو پاک

 اما قطره اشک بعدیم رو گونه هام سر خورد

 تا بهم بفهمونه که هنوزم دلتنگم

 هنوزم دلتنگم 



میخوام بگم...

 



 

 از درد بی کسیت دارم یواش یواش زار میزنم

 واسه تموم قصه ها اسمتو فریاد میزنم

 میخوام بگم دوست دارم عاشقتم تا آخرش

 رسمش نبود که بی وفا منو کشتی از اولش

 هیچی نخواستم غیر تو و دوست داشتنت همین و بس

 فکر نمیکردم که میری من میمونم تو این قفس

 رفتی و من با خاطر عطر تن تو زنده ام

 رفتی ولی بدون عزیز حقم نبود که بی توام

 تو این غمار بی کسی تنها منم بازیگر عشق

 بازیچه دست تو و بازیچه دست همه 

 



نمیخواستم....

 



 

نمیخواستم عکساتو پاره کنم

 نمیخواستم دلو بیچاره کنم

 نمیخواستم تو رو آواره کنم

 ولی مجبور شدم اینکارو کنم

 نمیخواستم تو بیافتی از چشام

 نمیخواستم بمونی بازم به پام

 نمیخواستم ببینم اشک تو رو

 عزیزم گریه دیگه بسه برو

 نمیخواستم عشقمو ازت بگیرم

 نمیخواستم تو بمیری تا بمیرم

 نمیخواستم نمیخواستم

 میدونستم تو بری تنها میمیرم

 نمیخوام بیشتر از این شکسته شی

 نمیخوام باهام بیای که خسته شی

 نمیخوام که بگذرم به سادگی

 عزیزم برو برس به زندگی  



برو....

  



 امروز با هم بودن را تجربه میکنیم و شاید فردا به یاد هم بودن را پس امروزمان را زیبا کنیم به حرمت خاطرات فردا

 

 پشت سرت نگاه نکن بذار نگات یادم بره

 برو پشیمون نمیشی این دفعه بار اخره

 پشت سرت نگاه نکن حتی اگه صدات کنم

 حتی اگه گریه کنم زل بزنم نگات کنم

 مارو نساختن واسه هم تو قسمت من نبودی

 بذار که از یادت بره یه روزی عاشقم بودی

 جاده صدامون میزنه خوب میدونی مسافریم

 من از یه راه تو از یه راه هر دوتامون باید بریم

 جاده پر از غربت و اشک خیس عبور گریه هاست

 توشه راهمون فقط هق هق تلخ بوسه هاست

 طناب سرنوشت من به پای تو گره نخورد

 قلب تو رو دست خدا به عشق دیگری سپرد

 ما مثل خورشیدیمو ماه قسمت نمیشیم خوب من

 طلوع روشن نگات فقط میشه غروب من

 پشت سرت نگاه نکن حتی اگه صدات کنم

 حتی اگه گریه کنم زل بزنم نگات کنم 

  



تو بگو ...

 



 

 تو بگو بهار قشنگه من میشم بهار تو

 تو بگو بمون منم نمیرم از کنار تو

 تو بگو منو نمیخوای دیگه خسته کردمت

 گر چه سخته امّا من دور میشم از دیار تو

 تو بگو سرد هوا منم میشم خورشید تو

 تو بگو که نا امیدی من میشم امید تو

 تو بگو دلم گرفته از همه دورنگیها

 مشکی میشم مظهر یه رنگی میشم واسه تو

 تو بگو خدا کنه بارون بیاد از آسمون

 به خدا میگم  گریه کنه برای تو

 اگه غمگین بشی از دستم ناراحت بشی

 میمیرم که تا ابد پاک بشم از خیال تو

 کاش تموم نمیشد این روزا ، این خاطرها

 تو میموندی واسه من منم میموندم واسه تو  

 



برای تو مینویسم....

 



  

برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است  

 تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند  

 در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم  

 تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم  

 آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم  

 و بر صورت مه آلودت می لغزیدم  

 ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم  

 تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد  

 که مرهمی شود برای دلتنگی هایم 

ای غریبه آشنا آن روز که جادوی نگاهت تار و پود قلب نازک مرا لرزاند

وجودم از پیله غم بیرون تنید می نویسم تا به تو بگویم

تو تک صدای گیتار خاطرات منی

ای نبض دوباره من با من بمان و بخوان که بی تو گلی پژمرده ام

این تنها گوشه ای از اوای دلم بود که بی بهانه تقدیم به تنها بهانه زندگی ام کردم 



دلتنگی...




  

کاش در کتاب قطور زندگی ، سطری باشیم ماندنی نه حاشیه ای از یاد رفتنی...

  

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم لحظه های دل تنگی بی پایانند...

 




***

 



کاش یکی بود یکی نبود اول قصه ها نبود چون غزل زندگی من در عشق مرثیه شد....

 دگر حس شقایق را نداری هوای قلب عاشق را نداری واز چشمان خونسرد تو پیداست که شور عشق  سابق را نداری

 چه شب هایی که با یاد تو سر شد چه غم هایی که با دل همسفر شد دل من با نگاهت داشت انسی تو رفتی و دل من دربه در شد

 مرا با غصه ها همدم تو کردی به دست غم گرفتارم تو کردی ز کف صبر و قرارم را ربودی علاجم کن  که بیمارم تو کردی

 

تو زیبایی و دنیا از تو زیباست کنارت بودن اوج آرزوهاست ببین در آبی چشمانم ای دوست چگونه  موج عشق تو هویداست

 آسمان وقف نگاهت گل من مانده ام چشم براهت گل من  هر کجا هستی و باشی گویم  که خدا پشت و  پناهت گل من

نمیدونی....



 یه زخم کهنه روی بالم

 یه آسمون که چشم به رام نیست

 به غیر واژه ی غریبی

 چیزی توی ترانه هام نیست

 حتی یه آینه پیش روم نیست

 که اسممو یادم بیاره

 تنها ترین مسافر شب

 تو خلوتم پا نمی ذاره

 ازم نخواه با تو بمونم

 تو هیچی از من نمی دونی

 اگه بگم راز دلم رو

 تو هم کنارم نمی مونی

 تو هم کنارم نمی مونی

 دل من از نژاد عشقه

 از تو از ترانه لبریز

 یه دنیا غم توی صدامه

 مثل سکوت تلخ پائیز

 من یه پرنده ی غریبم

 من از نژاد آسمونم

 میون اینهمه ستاره

 من یه شهابه بی نشونم

 ازم نخواه با تو بمونم

 تو هیچی از من نمی دونی